نازنین نام مستعار دختری است که روز ها با مادر کلان اش از صبح زود الی غروب در زمین های سرسبز می آید و برگ های ریز شبدر می چیند. او آرزو داشت تا درس بخواند و خلبان شود، ولی با آمدن گروه طالبان زندگی اش طوری رقم خورده است که باید برای دوازده افغانی یک روز کامل را کار کند.

“دوست داشتم در آینده خلبان شوم، ولی حالا حتا اجازه ندارم از خانه بیرون شوم.”
او شبدر های چیده شده را باید خشک کند تا در زمستان برای پختن سبزی از آن استفاده شود. هر هفت کیلوی آن به قیمت دوازده صد افغانی در بازار به فروش می رسد.
علف های تازه روییده آنقدر ریز است که باید با دقت کامل و دانه دانه چیده شود، انگشتان ظریف اش با رنگ سبز شبدر و خاک آلوده شده است و توانی برای ادامه کار را ندارند.
نازنین می گوید برای کمک در مصارف خانه درین زمین ها کار می کند اگر در خانه باشد هم باید تمام روز کار کند، خانه جارو کند، شیشه ها را پاک کرده و ظرف بشوید. چند دقیقه ی هم اگر بیکار شد و خواست تلویزیون بیبیند، اجازه ندارد شبکه های بیرون از کشور را ببیند و از شبکه های داخلی هم به سفارش مادرش فقط باید برنامه های مولوی ها و نصیحت های آنها را بیبیند وگوش کند.


یک سال و چند ماه است که از درس و مکتب اش خبری نیست. حرف های دختر شهری با دوستانش در ذهن اش بالا و پایین می روند که گفته بود ( درس و مکتب برای دختر خیلی خوب است، تازه دانشگاه که برود می فهمد دنیا دست کیست).
برای رفتن به مکتب و دیدن استادان و همصنفی هایش دلتنگ شده است، هر روز در راه آمدن به اینجا به مکتب و دروازه بسته آن چند لحظه ی خیره می شود و خاطرات خوش گذشته را مرور می کند.
دنیای اومحدود تر از گذشته شده است چون تنها اجازه رفتن به مکتب را داشت.
او می گوید اجازه بیرون رفتن از خانه را ندارند. در قوم و قبیله ی شان دختر که ده ساله شد نباید زیاد بیرون برود.
پسر کاکای پانزده ساله اش حتا خواهران هفت و هشت ساله اش را بیرون از خانه نمی گذارد، او می گوید دختران را از سن کم باید عادت به خانه نشینی داد.
باورهایی که خانواده، قبیله و جامعه افغانی نسبت به زنان و دخترانی همانند نازنین دارند روح و روان نازنین شانزده ساله را متاثر کرده است می گوید گاهی آرزو می کنم کاش پسر می بودم. آن وقت می توانستم به میل خود باشم و دنیایم به شستن ظرف ها ویا چیدن سبزه محدود نمی شد.
می گوید گاهی وقتی دلم می خواهد لباس های رنگی بپوشم و  آرایش کنم، اما نمی توانم چون فکر می کنم دچار گناه می شوم.
برادربزرگ نازنین برایش گفته استَ، دختران نباید لباس های رنگی بپوشند، آرایش کنند و یا بیرون از خانه بروند. اگر خواهرانش بیرون بروند، لباس رنگی بپوشند و ذره ای آرایش کنند، به گمان او گناه بزرگی را مرتکب شده است و برادر و پدرش نیز شریک گناه او میباشند.

وقتی ازش پرسیدم چه ورزشی را دوست دارد، برایم گفت از ورزش ها فقط ریسمان بازی بلد است. جواب نازنین یادآوری به من و هم قطارانم بود که آرزوی رقابت در میدان های جهانی را داشتیم. محدودیت های روز افزون طالبان بالای زنان و دختران افغانستان  تعامل آنها را با دنیای بیرون کمرنگتر ساخته است.

سهيلا گلستانی کابل

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *