چون علاقه زیادی داشتم دانشگاه ام تمام شود و پایان نامه تحصیلی خود را تهیه و دفاع کنم و من از پدر و مادر اجازه گرفتم تا برای تهیه کردن پایان نامه تحصیلی خود، همراه هم صنفی ام در مرکز بامیان اتاق کرایه کنم، طالبان به ما اجازه ندادن که داخل دانشگاه شویم چون ما برای تهیه پایان نامه تحصیلی خود نیاز به هم کاری و رهنمایی استاد رهنما داشتیم، بسیاری وقت ها به بخاطر این که پایان نامه تحصیلی خود تهیه کنیم در کاپی خانه ها و کتابخانه ها می رفتیم تا استاد ما را رهنما کند.
کبرا همراه دوست و هم صنفی اش نزدیک یک و نیم ماه پیش تصمیم به تهیه پایان نامه تحصیلی شان گرفتند؛ چون آن ها از جمله دانشجویان هستند که تنها تهیه و دفاع پایان نامه تحصیلی شان مانده بود تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود، بعد از فرمان طالبان مبتنی بر بسته شدن در دانشگاه ها بروی دختران تا امر ثانی صد ها دانشجوی دختر در افغانستان مانند کبرا و دوستش بی سرنوشت مانده است.
کبرا و دوستش برای این که شاید بتوان بعد از تهیه پایان نامه شان استاد و دانشگاه را برای دفاع قانع کند اتاق در مرکز بامیان کرایه کردند و دوست وی از ولسوالی ورس بامیان برای کمک و تهیه پایان نامه تحصیلی شان به مرکز بامیان آمد تا با کبرا این مبازره دشوار را پیروز شود.
وقتی که از کبرا پرسیدم آیا استاد رهنما تهیه پایان نامه تحصیلی تان از تصمیم شما استقبال کرد و حاضر به هم کاری با شما شد؟ کبرا: من زمانی که با استاد به تماس شدم و موضوع تهیه پایان نامه تحصیلی خود را مطرح کردم استاد گفت می شود جور کنید و آماده تهیه پایان نامه تحصیلی تان باشید و من تا جای که می توانم کمک تان می کنم و پایان نامه تحصیلی خود را دفاع کنید.
در باره مشکلات که در تهیه پایان نامه تحصیلی با آن مواجه شد است پرسیدم؟
زمانی که می خواست حرف بزند نتوانست حرف بزند گلوش را بغض گرفت و بعد از مکث کوتاه شروع به حرف زدن کرد
گفت: خوب من خانواده خود را به سخت راضی کردم تا به من پول و اجازه بدهد اتاق بگیرم تا پایان نامه تحصیلی خود را تهیه کنم؛ چون ما وضعیت اقتصادی خوبی نداریم پدرم دهقان است و خواهر و برادرانم کوچک هستند و پدر به تنهای با وجود این که کمر درد دارد مصرف خانه را تهیه می کند و آن به هم سختی، زمانی که استاد گفت نمی شود اگر من همراه شما هم کاری کنم شاید شغل خود را از دست بدهم.
در این جا کبرا سکوت کرد و برای این که اشک هایش جاری نشود نفس عمیق کشید؛ اما نتواست اشک هایش را کنترول کند و یک قطره اشکش بالای دست راست چکید و به همان دستش مانع رفتن اشک هایش شد بعد از مکث کوتاه با صدای گرفته شده و بغض گفت:” آن زمان، حس زمان که طالبان دروازه دانشگاه را به روی ما بسته کردن را دوباره تجربه کردم و حس کردم پال هایم شکست و دیگر پرواز برایم ناممکن است، تقربیا شش سال شده که از دانشگاه فارغالتحصیل نشدم حالا که مدک لیسانس ندارم نمی توانم کار کنم نمی توانم ماستری خود را بخوانم هیچ کاری نمی توانم هیچ کاری”.
اشک و بغض کبرا مانند دیگر دختران افغان برای تحصیل و آزادیست چون او از یک خانواده فقیر و روستا نشین مناطق دور دست ولایت بامیان، که خانواده اش با کشاورزی بالای چند جریب زمین که از اجداد شان میراث مانده زندگی شان به سختی سپری می کند، کبرا می گوید وی چه در روان مکتب و چه در دوران تحصیلش در دانشگاه همیشه با سختی ها و مریضی مادر و مادر کلان دست و پنجه نرم کرده چون زمانی که کبرا دانشجو ابتدایی مکتبش بود، مادر و مادر کلان مریض بودند وی با آن سن کمش در آن زمان هم به مکتب می رفت و هم از مادر و مادر کلان مریضش مراقبت می کرد چون او فرزند ارشد خانواده اش است وقتی ازش پرسیدم در آن سن کم مراقب از مریض چقدر برایت دشوار بود با افتادن چینی در پیشانی اش معلوم می شود آن روزها چقدر برایش سخت گذاشته است،با مکث کوتاهی گفت سخت بود آن هم در آن سن کم، وقتی حال مادر خوب میشد باز یک هفته به خانه مادر کلانم که در روستا دیگر بود می رفتم چون او پیر بود و زود زود مریض می شد وقتی که حالش خوب می شود دوباره با خانه می آمد، گاهی اوقات به کمک پدرم به سر زمین ها می رفتم ریشقه درو می کردم یا علفه های هرز زمین که کچالو کاشته بود را می کندم؛ چون پدرم دهقان است و در آن زمان دست تنها بود و گاهی هم برای جمع کردن هیزم به کوه ها می رفتم، دوران ابتدایی مکتبم فقط به مکتب می رفتم و می آمدم هیچ درس نمی خواندم و در خانه ما کسی هم باسواد نبود که به من در درس هایم کمک کند.
در روستا که کبرا زندگی می کند در اوایل مردم به درس خواندن دختران زیاد ارزش نمی دانند و در روستا شان تا صنف ششم ابتدایی مکتب وجود داشت زمانی که کبرا صنف ششم را تمام کرد بدلیل بی علاقه گی به مکتب، نمی خواست دیگر ادامه تحصیل بدهد؛ اما پدر و مادر کبرا به او گفتند تو باید درس بخوانی تا مانند ما به فقر و بیچارگی زندگی نکنی و کبرا را برای رفتن به مکتب دیگر تشویق کردند و او را به مکتب که دو و نیم ساعت از روستا شان دور است سیاه پارچه کردند، زمانی که کبرا با مکتب جدیدش آشنا شد علاقه به درس خواندن و مکتب پیدا کرد.
کبرا بخاطر کاری زیاد در خانه ،در سر زمین های کشاورزی پدر و جمع کردن هیزم از کوه ها فرصت درس خواندن را نداشت و همیشه در مکتب یا راه مکتب درس هایش را می خواند او به این همه سختی ها بازم تسلیم نشد تا این که توانست دوازده سال درس را در مکتب با وجود دشوار های زیاد تمام کند، وقتی از او پرسیدم آیا در دوران مکتب به غیر از مکتب در نهاد های آموزشی برای آماده شدن در آزمون کانکور درس خوانده است، گفت: در روستا من مرکز آموزشی وجود نداشت و خانواده ها هم اجازه نمی دانند که دختران شان با مراکز آموزشی برای درس خواندن مرکز بامیان و کابل برود و من بدلیل وضعیت بدی اقتصادی خانواده ام نتوانستم در روان دوازده سال مکتبم در کدام مرکز آموزشی درس بخوانم ؛ ولی با وجود این همه، زمانی که خانواده ام خبر شدن که یک موسسه بنام GER برای همه در مرکز بامیان آمادگی کانکور را برای سه ماه رایگان تدریس می کنند، به من اجازه داد که با مرکز بامیان بیایم و برای آزمون کانکور درس بخوانم.
هنگام که قوم و خويشاوندان خانواده کبرا خبر دار شدند که پدرش به او اجازه درس خواندن بالا تر از صنف دوازده را داده است به وی گفتند که درس خواندن دختر بدرد نمی خورد و به دخترش اجازه ندهد که درس بخواند ؛ ولی پدر و مادر کبرا دست از حمایت و تشویق وی برا ادامه تحصیل برنداشتند و کبرا را برای درس خواندن و آماده شدن در کانکور به مرکز بامیان روان کردند که به مدت سه ماه آمادگی کانکور موسسه GRS در بخواند.
زمانی که کبرا آزمون کانکور را سپری کرد تا اعلان نتایج کانکور همه
قوم و خویشاوندان خانواده کبرا بخصوص خانواده کاکا و پسران کاکایش معتقد بودند که کبرا نمی تواند و نه باید در آزمون کانکور کامیاب شود آنها به کبرا می گفتند که کسانی که نسبت به کبرا درس بیشتر خوانده است به مشکل کامیاب شده است و حالا که او سه ماه کورس خوانده فکر نمی کنند که کامیاب شود.
کبرا:” تا زمانی که نتایج آزمون من اعلان نشده بود همه همسایه ها و قوم ها به من می گفتند که تو کامیاب نمی شوی، در آن زمان زیاد زیر فشار و نگران بودم با خود می گفتم آیا کامیاب می شوم اگر نشوم چه میشود اگر کامیاب شوم چه می شود؟ این سوالات همیشه در ذهن من بود؛ اما پدر، مادر و برادران کوچکم به من می گفتند که ما مطمئنیم تو کامیاب می شوی، زیاد زحمت کشیدی درسخواندی و از درگاه خداوند نا امید نباش، زمانی که نتایج اعلان شد به من خبر دادند که کامیاب شدم”
ازش پرسیدم زمانی که آزمون کانکور را دادی به کدام رشته تحصیلی و دانشگاه را خوش داشتی کامیاب شوی ؟
کبرا: من به رشته انجینری دانش گاه پولیتخنیک کابل علاقه داشتم؛ ولی به دلیل این که نمره ام کم بود و بخاطر این که زیاد آمادگی کانکور نخوانده بودم به این رشته راه پیدا نتوانستم بازم به رشته انجینری محیط زیست بخش زمین شناسی دانش گاه بامیان راه پیدا کردم که آن سال، سال ۱۳۹۷ بود که من وارد دانشگاه بامیان شدم.
دختران زیاد مانند کبرا در افغانستان است که چند قدم بیش با گرفتن مدرک لیسانس شان فاصله ای نداشتند؛ اما دستور طالبان مبتنی بر بسته شدن دانشگاه های دولتی و غیر دولتی به روی دختران آن ها را از فارغالتحصیل شدن و رسیدن به هدف شان که با دشواری های زیادی که با جامعه سنتی و مرد سالاری چون افغانستان با آن مواجه شدند و مبارزه کردند شدند.
فرخنده نیوز