یازدهم اکتبر برابر است با روز جهانی دختران، این روز به مناسبت آگاهی دهی و روشنگری در زمینه نا برابری جنسیتی و حقوق دختران در سراسر جهان در تقویم سال نامگذاری شده است.
این در حالیست که دختران در افغانستان بیشتر از دو سال است که از همهی حقوق مشروع شان محروم هستند. به مناسبت روز جهانی دختران پای صحبتهای دخترِ نشستهایم، که سلطهی دوباره طالبان زندگیاش را دگرگون کرده است.
نمی دانیستم روزهای خوب دختران افغانستان آنقدر زود ختم می شود.
سال آخر دانشگاه بودم که فورم اعلان وظایف خدمات ملکی یکی از ادارات مستقل افغانستان ( اصلاحات و خدمات ملکی) را خانه پری کردم، بهار سال بعد برای امتحان گرفتن راجستر شدم (شارت لیست) شدم و باید برای امتحان آماده میشدم.
امتحان جمعی اصلاحات اداری و خدمات ملکی را در دانشگاه که درس خوانده بودم سپری کردم و در پارلمان افغانستان در بخشی کامیاب شدم.
تمنا به خود میبالید و آرزوی زیادی برای آینده کاری اش داشت، او تحصیلات اش را در دانشگاه کابل به اتمام رسانده بود و اندک بعد از فارغ شدن وظیفه با معاش بسیارخوب پیدا کرده بود.
اولین معاش که گرفت هفده هزار افغانی بود، تمنا روزی که معاش اش را گرفت به آرزوی که سالها داشت رسید از راه درست و به زحمت قلم و تحصیل اش این معاش را گرفته بود، پدرش همیشه تشویق اش میکرد که کار زن و مرد ندارد و می گفت؛ اینکه دختری خودش از زحمت خودش مزد کارش را میگرد خیلی خوشایند است.
تمنا نام مستعار دختر است که دوازده سال مکتب را به امید کامیاب شدن در امتحان کانکور سخت درس خواند، رویایی بزرگ اش از درس خواندن و به پایان رساندن دانشگاه این بود که باید درآمد مالی داشته باشد و از قلم و تحصیل اش معاش به دست بیاورد.
سال که نو می شد تمنا به فکر این بود که چگونه از مادراش بخواهد یک یونیفرم جدید یا پیراهن جدید برای مکتب اش بگیرد یک لباس را دو یا سه سال می پوشید، از کهنگی لباس اش نمی شرمید چون همیشه به روزی فکر میکرد که بتواند به معاش خودش لباس بخرد.
مصرف قلم و کتابچه اش را از هنر دست که از مادر و خواهر بزرگ اش یاد گرفته بود تکمیل می کرد، بافنده ی خوبی بود از بافندگی چادر برای زنان گرفته تا گلدان مهرهی و دیگر چیزها.
روزهای هم شده بود که تنما بخاطر نداشتن کفش به مکتب نرفته بود، صنف یازده که شدند، دوستان و هم صنفی های تمنا صنف آمادگی کانکور گرفته بودند، اما اقتصاد خانواده او به حدی بود که نمی توانست سه هزار یا چهارهزار پول را برای آمادگی کانکور بدهد چون سه یا چهار هزار در نظر تمنا و خانواده ده نفری اش خیلی زیاد بود و به گفته مادرش خرچ چندماهه اعیال پدرت می شود.
در آن زمان آموزشگاههای آمادگی کانکور شاگردان زیاد داشتند و همه به رفتن در فلان آموزشگاه و پیش فلان استاد درس خواندن افتخار می کردند و از کامیاب شدن در امتحان اطمنان می دادند.
کتاب به نام چهل و یک فارم چاپ آموزشگاه قیس رابین مرکز آموزشی در کابل بود که سر زبان ها بود، تمنا تصمیم گرفت هر قسم شده باید کتاب را بخرد و در خانه پیش خود بخواند و سوالات اش را حل کند، کتاب را خرید، شب و روز اش خواندن آن کتاب شده بود سوالات که نمی دانست یاد داشت کرده و از استادان مکتب می پرسید.
او کانکور را امتحان می دهد و با گرفتن ۳۰۶ نمره « برعکس انتظار دختران دیگر که می گفتند تمنا کامیاب نخواهد شد چون آمادگی نخوانده» در رشته روابط عامه دانشگاه کابل کامیاب می شود.
تمنا از قریهی دور دست به مکتب و از دانشگاه کابل به مکان بزرگ تر پا نهاد بعد از ختم دانشگاه در دارلانشاه مجلس سنا افغانستان وظیفه می گیرد و با معاش خوب کار اش را شروع می کند شش ماه از اجرای وظیفه تنما می گذرد که طالبان تسلط افغانستان را به دست می گیرند و پارلمان افغانستان با تمام اعضا و کارمندانش از سوی این گروه منحل اعلان می شود.
از ترس آینده و تغییر آنچنانی شب و روز به گذشته پناه میبرد
حسرت کار های را میخورد که در ان زمان به نظرش درست نبود تمام ذهن اش درگیر این شده است که چرا بلند پروازی کرده و در همان سن کم وقتی صنف دوازده را ختم کرده بود با پسر که سواد نداشت و در ایران کارگاه کیف دوزی داشت ازداوج نکرده است چرا پدر و مادرش را امیدوار به آینده درخشان دخترش کرده است؟ چرا اصلن دانشگاه رفته است؟
چرا همان روز های گذشته از کشور بیرون نرفته است؟
و دها چرا دیگر که شاید تمنا در آن خوشبخت و یا بدبخت میبود.
تمنا به کمک فامیل و امید به آینده روحیه می گیرد.در یکی از رسانه های خصوصی بدون معاش کارش را آغاز می کند. پس از تغییر نظام و روی کار آمدن طالبانو سپری شدن دوسال محدودیت و در انزوا و بدون هدف و پلان زندگی کردن به اندازه ده سال برایش به نظر رسیده است.
تمنا در آخرین پیام و حرف اش می گوید روزهای سختی است اما این هم میگذرد.
امید تنها راه نجات از تنگناهای زندگی است.