فرخنده: وقتی دروازه را باز کردم رو به آفتاب کنار کلکین نشسته بود، از چشمانش معلوم می شد خیلی محتاج است تا کسی دستش را بیگیرد و یا کمک کند دوباره سرپای خودش ایستاد شود، او که نمی توانست دست راستش را تکان دهد با زبان برایم سلام داد بعد از احوال پرسی کنارش چند دقیقه ی نشستم. فشار سخت زندگی وی را از همه چیز خسته کرده بود چشمان اشک آلودش نمایانگر درد های بی پایان زندگی اش بود
اسمش راضیه است (مستعار) پنج پسر و سه دختر دارد، مادر که صاحب هشت فرزند است اما این روزها سخت ترین لحظات زندگی اش را به تنهایی در کنار شوهر پیرش می گزراند. وی از ولسوالی قرباغ ولایت غزنی است.
راضیه دقیق یک نیم سال قبل به دلیل فشار بلند طرف راست بدنش فلج شده است، او حتی نمی تواند پای راست و دست راستش را تکان بدهد
راضیه به فرخنده نیوز گفت : «بعد از آن که به این مریضی متبلا شدم دختر سومی ام که نامزد بود ازدواج کرد و پسرانم هر کدام دنبال کار و زندگی خودشان رفتند حالا دیگر نمی توانم دیگ کنم یا لباس بشویم»
وی پنج پسر دارد یکی از پسران معتاد یکی آن ها در جنگ سوریه رفته و از سرنوشت اش معلوم نیست. پسر بزرگ اش در ولسوالی قرباغ دهقان است که به خاطر مصروفیت های زمین نمی تواند به پدر و مادرش سر بزند.
اما دو پسر دیگر ایران است، نه پول دارد و نه زنگ می زند.
دختران اش هر کدام ازدواج کردند و هیچ کدام از آن ها از پدر مادرش احوال ندارند.
راضیه از گفتن این که چرا دختران اش از وی احوال گیر نمی شوند خود داری کرد.
تمام مسؤلیت های خانه به دوش شوهرش می باشد وی در کنار کارهای خانه یک غرفه ی خوراکه فروشی نیز دارد که خرج و مصارف این دو نفر از همین طریق تهیه می شود.
راضیه هم چنان می گوید. ای کاش با این وضعیت زنده نبودم من فقط بار دوش شوهر پیرم هستم نمی توانم کار کنم و یا در کارها همراه شوهرم کمک کنم این زجر بزرگی است که روزها و شب ها تحمل می کنم.
وی در کنار مشکلات صحی از وضعیت بد اقتصادی است نیز شکایت داشت. وی افزود «زمستان برای ما همسایه ها ذغال کمک کرد بعضی شب ها حتی غذای شب ما را می آورد
ما حتی پول خریدن یک تن ذغال را هم نداشتیم
از پول خرید ساجق و پوپول نمی توانیم در کنار نیازمندی های خانه پول برق و یا آب را بدهیم.»
زندگی راضیه بیان گر دردی است که از چشمانش مشاهده می شود.
فقیر، درمانده و مریض…
چشمانش به دروازه های مردم به امید می ماند تا کسی نان شب اش را بیاورد.
فرزند صالح نعمت از نعمت های بهشت است اگر راضیه از هشت فرزند یک فرزند صالح و دلسوز می داشت امروزه این دردهای زندگی را تحمل نمی کرد.
داستان راضیه داستان هزاران زن افغان است که یا به دلیل وضعیت بد اقتصادی یا به دلیل محرومیت اجتماعی و یاهم مشکلات خانوادگی زندگی اش تلخ و به جهنمی تبدیل شده است که مجبور است در آن زندگی کند.