عکس: رسانه فرخنده

فرخنده: در دل تاریخ افغانستان، داستان‌هایی از زنانی وجود دارد که در شرایط دشوار، با کار و زحمت خویش، سرنوشت خویش و خانواده‌هایشان را تغییر داده‌اند. یکی از این داستان‌ها مربوط به زنان پشم‌ریس است که در گوشه‌ای از غرب کابل، در حویلی‌های گلی و خاکی، با دستان هنرمند و دل‌های پر از امید، به ریسیدن پشم مشغولند. این زنان با شرایط سخت و چالش‌های روزمره دست و پنجه نرم می‌کنند، اما همچنان در تلاش‌اند تا نان سفره خانواده‌هایشان را تأمین کنند.

داستان این زنان به دوران جنگ و بحران‌های سیاسی افغانستان بازمی‌گردد. در این سال‌ها، مردان بسیاری به میدان‌های جنگ رفته و بسیاری از آن‌ها جان خود را از دست داده‌اند. این شرایط، زنان را واداشت تا به‌عنوان نان‌آوران خانواده، به کار و تلاش بپردازند. آن‌ها از هنر پشم‌ریسی، که نسل‌به‌نسل به آن‌ها منتقل شده بود، بهره بردند تا روزگار سخت را سپری کنند.

زهرا، زنی ۳۵ ساله از ولایت بامیان، نمونه‌ای از این زنان است. او دوازده سال پیش به کابل آمد و در پی بحران‌های اقتصادی و بیکاری، به پشم‌ریسی روی آورد. زهرا از مادری آموخته بود که چگونه پشم را به نخ تبدیل کند. او هر روز صبح، در ساعت پنج، به کارخانه می‌رسید و تا شش بعد از ظهر کار می‌کرد. او در یک روز معمولی، تنها می‌توانست نیم‌کیلو پشم بریسد و برای این کار، تنها ۱۰۰ افغانی مزد می‌گرفت. با این حال، زهرا می‌گفت که کار او نه تنها تأمین‌کننده نیازهای مالی خانواده‌اش است، بلکه به او احساس زنده بودن و استقلال می‌دهد.

عکس: رسانه فرخنده

در کنار زهرا، زنان دیگری نیز بودند که داستان‌های مشابهی داشتند. زیبا، زنی دیگر از بامیان، در خانواده‌ای نه‌نفری زندگی می‌کرد و نان‌آور آن خانواده بود. او در یک ماه گذشته به کارخانه پیوسته بود و هر روز تلاش می‌کرد تا از پشم، گلیم و قالین ببافد. با این حال، او به این موضوع اشاره می‌کرد که گاهی اوقات حتی نصف پشم مورد نیاز را نیز نمی‌توانست بریسد. شوهرش بیکار بود و او تنها منبع درآمد خانواده به حساب می‌آمد.

عاقله، زنی دیگر که به تازگی به این جمع پیوسته بود، با چهره‌ای خسته و دستانی زخمی از کار پشم‌ریسی، داستان‌های دردناک زندگی خود را روایت می‌کرد. او با پنج دخترش در یک خانه کوچک زندگی می‌کرد و بر دوش او بود که هزینه‌های روزمره خانواده‌اش سنگینی می‌کرد. با وجود مشکلات جسمی ناشی از کار در گرد و خاک پشم، او به سختی ادامه می‌داد و از روی ناچاری در این کارخانه کار می‌کرد.

در این میان، صادق نظری، مسئول کارخانه، با دل‌مشغولی به وضعیت کارگران، در تلاش بود تا شرایط بهتری برای آنان فراهم کند. او از حکومت خواست که تسهیلاتی برای تجارت قالین فراهم کند تا این زنان بتوانند با مزد بیشتری کار کنند و زندگی بهتری داشته باشند. او که خود نیز نان‌آور خانواده‌ای نه‌نفری بود، آرزوی تغییر وضعیت معیشتی را در دل داشت.

این زنان پشم‌ریس نه تنها با کار و زحمت خود به تأمین نیازهای خانواده‌هایشان کمک می‌کنند، بلکه با اراده و استقامت‌شان، داستانی از قدرت و امید را در دل تاریخ افغانستان به ثبت می‌رسانند. آن‌ها در دل کوچه‌های تنگ و خاکی کابل، به‌عنوان نمادهایی از عزم و اراده، همچنان به تلاش ادامه می‌دهند و نشان می‌دهند که با وجود سختی‌ها، امید همیشه زنده است. این داستان نه تنها داستان زندگی این زنان است، بلکه بازتابی از تاریخ پرچالش افغانستان و قدرت زنان در مقابل سختی‌هاست.

گزارش: کبرا علی‌زاده

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *