عکس: رسانه فرخنده

ذکیه، زنی چهل‌و‌دو ساله از افغانستان، یکی از هزاران زن قربانی جنگ و بی‌ثباتی در این کشور است.

فرخنده: داستان او بازتابی از دهه‌ها جنگ و تباهی است که زندگی‌های بی‌شماری را تحت تأثیر قرار داده است.

ذکیه در سن بیست‌و‌یک سالگی با مردی به نام عبدالرحمان، که در پولیس قندهار مشغول به کار بود، ازدواج کرد. زندگی آنها ساده اما آرام بود. با شش فرزند، زندگی برای ذکیه پر از مشغله‌های خانه‌داری و تربیت کودکان بود. شوهرش هرچند در خط مقدم جنگ در قندهار بود، اما درآمد او به اندازه‌ای بود که خانواده را به‌خوبی تأمین کند. دو دختر و پسرانش به مکتب می‌رفتند و ذکیه نیز به امور روزمره زندگی‌اش می‌پرداخت.

اما سال ۲۰۲۱، زمانی که طالبان بار دیگر کنترل افغانستان را به‌دست گرفتند، سرنوشت این خانواده به‌کلی دگرگون شد. عبدالرحمان دو ماه پیش از سقوط دولت، در قندهار کشته شد. این خبر برای ذکیه ضربه‌ای شدید بود؛ او سکته کرد و به دلیل فلج مغزی توانایی حرکت و کنترل بدنش را از دست داد.

ذکیه می‌گوید: “بعد از مرگ شوهرم، زندگی ما زیر و رو شد. دیگر هیچ درآمدی نداشتیم و حتی معاش شوهرم نیز پس از روی کار آمدن طالبان قطع شد. من توانایی شکایت یا درخواست کمک از هیچ نهادی ندارم، چون شوهرم در جنگ با طالبان کشته شد و طالبان دشمن نظامیان است.”

فلج شدن ذکیه تنها یکی از مشکلات او بود. او دیگر نمی‌توانست از فرزندانش مراقبت کند و پسران خردسالش، مجبور به گدایی در کوچه‌های کابل شدند. بزرگ‌ترین پسر او که تنها یازده سال دارد، به همراه برادران هشت و نه ساله‌اش روزانه به کوچه‌ها می‌روند و از مردم برنج، آرد و دیگر مایحتاج را درخواست می‌کنند. ذکیه با ناراحتی می‌گوید: “پسرانم نباید این سرنوشت را داشته باشند. اما مجبورند.”

وضعیت برای دختر کوچکش که بعد از مرگ پدر به دنیا آمده بود، حتی بدتر است. او به دلیل سوءتغذیه ضعیف و بیمار شده، زیرا ذکیه بعد از سکته قادر به شیر دادن به او نبود. “دخترم دو ماهه بود که پدرش شهید شد. از آن زمان تاکنون به خاطر نداشتن شیر مادر، ضعیف و بیمار شده است.”

ذکیه، با بغضی در گلو، اضافه می‌کند: “طالبان تمام این بدبختی‌ها را به سر ما آوردند. اگر آنها نمی‌آمدند، شاید می‌توانستم کاری پیدا کنم و به زندگی‌ام ادامه دهم. اما حالا فلج شده‌ام و هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم. دخترانم از مکتب باز مانده‌اند و هر روز وضعیت ما بدتر می‌شود.”

این روایت، زندگی یک زن و خانواده‌ای است که در جغرافیای جنگ و بی‌عدالتی گرفتار شده‌اند. داستان ذکیه نمادی از هزاران زندگی مشابه است که جنگ و خشونت آنها را نابود کرده است.

شکیلا گلستانی

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *