نرگس هنوز نه ساله بود که خانواده اش از دایکندی به سمت غرب کشور در هرات مهاجرت کرد و دریکی از خانه های کرایی شهرک جبرئیل-هرات مسکن گزین شد.
نرگس از همان آوای کودکی علاقه زیادی به خواندن و نوشتن داشت، آموزش و قرائت قرآن کریم را در موسسه خیریه میلاد نور واقع در شهر هرات آغاز کرد او به نحو احسن و با ذوق علاقه فراوان به فراگرفتن قرآن کریم و علوم دینی ادامه داد تا جایی که مؤسسه مذکور نرگس را به حیث معلم و آموزگار قرآن شریف برگزید. دوره ابتدائیه و متوسطه را در مکتب محراب الدین جامی- هرات به اتمام رساند.
سختی ها و چالش های روزگار بازهم این خانواده را محکوم به مهاجرت کرد و از هرات به کابل مهاجر شد و در یکی از خانه های کرایی در غرب کابل مسکن گزین شد. پدرنرگس می گوید: درین آواخر که اوضاع امنیتی در کابل نگران کننده شده بود، بارها مانع رفتن او به مکتب شده بودند، اما نرگس تصمیم اش استوار و محکم بود، او روزانه مسیر خانه اش تا لیسه زینب کبرا و مرکز آموزشی کاج در دشت برچی را ساعت ها پیاده می رفت، دوره لیسه را با درجه اعلی و فیصدی بالا به پایان رساند و از دانش آموزان ممتازو نخبه آموزشگاه کاج بود.
شریفه خواهر نرگس به فرخنده نیوزمی گوید: او در یک اتاق تنها شب ها و روزها مطالعه می کرد و آرزو داشت داکتر شود تا به زنان و دختران روستایی که کمترین دسترسی به امکانات صحی ندارند و به خاطر اندک مریضی جان های شان را از دست می دهند، خدمت کند.
شریفه می گوید: یک شب قبل از حادثه نرگس بسیار هیجان و استریس داشت چون آخرین امتحان آموزشی بود که سپری می کرد، و همرا با آنها در محفل عروسی همسایه شان نرفته و خواست تنها در خانه باشد و درس بخواند.
ساعت از هفت صبح گذشته بود که گوشی سخی داد پدر نرگس به صدا درآمد و خبر انفجار دست و پای او را لرزاند، پس از آن پدرش شماره نرگس را گرفت آن که پشت خط بود، نرگس نبود مردی از میان آوار مبایل او را یافته بود.
پدر، مادر، برادر و خواهران نرگس یکی یکی به سمت آموزش گاه می روند اما نیروهای امارت اسلامی اجازه نزدیک شدن به محل را نمی دهند، آنها چندین شفاخانه را جستجو می کنند اما نرگس را نمی یابند.
سکینه، یکی از خواهران میان دختران زخمی به دنبال نرگس می گردد، نرگس در میان زخمی ها نیست و سپس به سمت پیکرهای بیجان دختران می رود که اکثریت آنها قابل شناسایی نبودند و ردیفی از پیکرها را جستجو می کند، سرانجام پیراهن یکی از دو آخرین جسدها در ردیف آخر شبیه نرگس است، او را با پیراهن پرخون، دست شکسته پیدا می کند و با گریه می گوید خواهرم از رسیدن به آرویش محروم شد، (او گفته بود یا درس خوانده داکتر می شوم یا کشته می شوم.)
هنگام بیرون کشیدن جسد نرگس ازبیمارستان، مادر را جایی کنار جاده یافتند.
مادر نرگس حسرت می خورد که ای کاش نرگس در خواب می ماند و آن روز به آموزشگاه نمی رفت.
پدر نرگس که جوانی اش را با کارگری پیرکرده می گوید با سختی اما امید ها نرگس را بزرگ کرده بود.
پدرنرگس اکنون بیکار است و دو برادرش هم بعد ازتغیرنظام سیاسی کشور بنابرمشکلات اقتصادی، ترک تحصیل کرده و برای کار به ایران مهاجر شدند.
نرگس روز جمعه هشتم میزان 1401 در امتحان آزمایشی کنکوردرآموزشگاه کاج شرکت کرده بود که در حمله تروریستی برمرکزآموزشی کاج جان باخت و در کنار دیگر قربانیان انفجار موعود و کاج در دامنه کوه قوریغ کابل به خاک سپرده شد.
کاج همان (موعود) است که حدود پنج سال قبل مورد حمله قرار گرفت و درآن رویداد نیز بیش از پنجاه تن کشته شدند، به گفته مسولان این مرکز بخاطر مذهبی بودن نام و تهدید های امنیتی، نام این آموزشگاه را به کاج تغییر دادند.
تنها یادگاری های که در کنج اتاق نرگس جا مانده است کتاب های درسی و چند کتاب شعری است.
سهیلا گلستانی