فرخنده: در دل غرب کابل، جایی که خیابانها پر از گرد و غبار و صداهای زندگی است، رحیمه، زن شجاع و مقاوم، به عنوان نمادی از امید و مبارزه در برابر چالشهای زندگی خود، در گوشهای از حویلی کوچک خود نشسته است. او مادر سه فرزند است و با چشمان خستهاش به بازی آنها نگاه میکند. روزها برای او دیگر شبیه روزهای گذشته نیست؛ روزهایی که با افتخار به عنوان یک کارمند در شرکت برشنا فعالیت میکرد.
سه سال پیش، زندگی رحیمه به طرز غیرقابل تصوری تغییر کرد. او کارمند دولت بود و با سختی و تلاش به تحصیلات خود ادامه داد و به عنوان مهندس وارد بازار کار شد. اما با آمدن طالبان، همهچیز به یکباره فرو ریخت. “روز اولی که طالبان آمدند، مانند این بود که زندگیام به سیاهی رفته است. در عرض دو روز به من گفتند که دیگر حق کار ندارید، باید به خانه بنشینید.” رحیمه این را با صدایی لرزان میگوید.
از آن زمان، حقوق او به پنجهزار افغانی کاهش یافت، مبلغی که فقط کافی است تا کرایه خانهاش را پرداخت کند. “چطور میتوانم از این مبلغ، مخارج زندگی و تحصیل فرزندانم را تأمین کنم؟” او در حالیکه با چشمان اشکآلود به زمین خیره شده، ادامه میدهد: “کرایه آب و برق و هزینههای زندگی همه بر دوش من است.”
رحیمه با عشق و فداکاری به فرزندانش نگاه میکند. او میداند که باید برای آنها مثالی از قوی بودن باشد. هر روز صبح زود بیدار میشود و با دل پر از نگرانی، فرزندانش را برای مدرسه آماده میکند. “دخترم آرزو دارد پزشک شود و پسرم میخواهد مهندس شود. من باید برای آنها انگیزه باشم.”
او به یاد میآورد که روزهای جوانیاش را چگونه با شوق و امید برای تحصیل و پیشرفت گذرانده است. “من از هیچ چیز نترسیدم، حتی وقتی در قریهام به خاطر تحصیل تحقیر میشدم. من خودم را قوی میدیدم و با تلاش، موفق شدم به دانشگاه بروم.” اما حالا، او میداند که دیگر هیچیک از آن امیدها و آرزوها به حقیقت نمیپیوندد.
رحیمه از ترس و اضطراب روزهای سختی که پشت سر گذاشته، میگوید: “هر روز به این فکر میکنم که آیا میتوانم هزینههای مکتب فرزندانم را تأمین کنم؟ آیا میتوانم آنها را از گرسنگی نجات دهم؟” او هر روز برای پیدا کردن شغلی جدید تلاش میکند، اما به دلیل بیکاری گسترده در کشور، شانس او بسیار کم است.
با این حال، رحیمه هیچگاه تسلیم نمیشود. او به زنانی که مانند او در تلاشاند، پیامی دارد: “ما باید متحد باشیم و به هم کمک کنیم. هیچکس نمیتواند ما را از آرزوهایمان دور کند. باید قوی باشیم و برای آیندهمان بجنگیم.”
در دل غرب کابل، در کنار تمامی مشکلات و چالشها، رحیمه و همنواهایش نشاندهندهی امید و عزم راسخی هستند که میتواند نور را در تاریکیها به ارمغان بیاورد. او به ما یادآوری میکند که حتی در سختترین شرایط نیز میتوان با اراده و تلاش به زندگی ادامه داد و برای بهتر شدن آینده جنگید.
گزارش: کبرا علیزاده