من رقیه (اسم مستعار) سمستر هفتم در رشته حقوق علوم سیاسی در دانشگاه کابل درس می‌خوانم. من برای اینکه به این رشته دلخواهم کامیاب شوم و در دانشگاه دولتی بتوانم بخوانم زحمات بسیاری کشیده ام. نه تنها من بلکه پدرم که اقتصاد خوبی نداشت برای اینکه بتوانم در کورس‌های آمادگی درس بخوانم برایم شب روز کار میکرد، در کنار خرج و مصارف خانه و خانواده فیس کورس و مواد درسی من نیز پول لازم داشت.

 

من هر روز یک کتاب را سه بار مرور می‌کردم. در این دو سال برای آمادگی کانکور علاوه بر این که شب روز تایم غذایی درستی هم نداشتم یک مسافه طولانی خانه تا کورس را هم یک ساعت پیاده می‌رفتم که البته این یک ساعت راه رفتن برای من یک سرگرمی برای خواندن کتاب بود تا هم پول کرایه موتر برای خریدن مواد درسی بماند هم بتوانم بیشتر کتاب بخوانم.

پس از دو سال آمادگی کانکور من امتحان کانکور دادم و پدرم با چشمان پر اشک‌اش گفت، «دخترم تو می‌توانی، من بالایت باور دارم». من با یک دنیا امید راهی دانشگاه کابل شدم پس از یک مدت که برای من بسیار طولانی بود نتیجه کانکور اعلام شد من با گرفتن ۳۰۵ نمره در رشته دلخواه خود کامیاب شدم و این کامیاب شدن تازه شروع یک موفقیت برای من و خانواده‌ام بود.

در این سه سال که دانشگاه رفتم بعضی وقت‌ها کرایه موتر نداشتم، البته مسیر کوته سنگی و دانشگاه همیشه پیاده بوده اما بیشتر اوقات کرایه کامل راه رفتن و برگشتن را نداشتم اما به دانشگاه می‌رفتم. پدر و مادرم خیلی برایم افتخار می‌کردند و یک آینده پر از موفقیت برایم می‌دیدند.

اما هیچ وقت باورم نمی‌شد که روزی برسد تمام تلاش‌هایم هیچ شود. همیشه با خودم می‌گویم تنها گناه من زن بودن است،

نمی‌دانم چرا فقط در کشوری که من زندگی می‌کنم نه تنها من بلکه بیشتر دخترانی که در این سرزمین زندگی می‌کنند و در تلاش برای ساختن یک جایگاه برای خود هستند باید این طور خانه‌نشین شوند!

هر روز می‌شنوم که بعد از بند شدن دانشگاه‌ها دوستانم یکی پی دیگری شوهر می‌کنند، چون دختران حالا جز ازدواج دیگر راهی ندارد، البته این چیزی ست که دولت میخواهد نه دختران.

فردا باید ۱۵ حوت روز سیاه در تاریخ زندگی زنان افغانستان حک شود.

از این به بعد نمی‌دانم چه کنم، نمی‌دانم چه خواهد شد!

البته خیلی سخت است برایم که می‌بینم فردا برادرانم، پسران کاکایم راهی دانشگاه می‌شوند اما دختران حق رفتن به دانشگاه را ندارند…

گلویم را بغض گرفته… شاید تنها من نه بلکه تمام دختران همین وضعیت را داشته باشند.

ما مثل کبوتران در قفس هستیم!

 

گزارش: شکریه حجت

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *