ازدواج و طلاق اجباری در افغانستان سابقه ی دیرینه دارد، دختران زیادی بخاطر رسم و رواج ویا فقر مجبور به ازدواج بر خلاف میل شان می شود و طلاق اجباری هم مسئله دیگری ست که زنان این کشور قربانی آن است.
زمانی که سخن از ازدواج اجباری می شود در کوشه و کنار افغانستان روایت های زیادی شنیده می شود روایت زندگی پروانه ( اسم مستعار) از ولایت غزنی یکی از این روایت ها غم انگیز است، وی از جمله زنان می باشد که در افغانستان تن به ازدواج اجباری داده.
روایت زندگی وی با تمام زنان که مجبور به ازدواج بر خلاف میل شان شدند متفاوت است، وی با این ازدواج اجباری مبارزه کرد و در جامعه ای سنتی مثل افغانستان که طلاق برای زنان ننگ و نا خوشایند بوده باعث نشد که پروانه از مهر این ننگ در پیشانی اش بهراسد.
خانواده پروانه مانند دیگر خانواده ستنی افغانستان خواستار نامزد شدنش بر خلاف میل وی شدند ،پدرش می خواست او را به ازدواج پسر عمه خود در بیاورد و معتقد بود که از فامیل شان است و کسی که همه فامیل او را می شناسد، اگر پروانه نامزد کند روابط شان بعد از نامزدی خوب و بهتر خواهد شد.
پسر عمه پدر پروانه دو سال به خانه وی برای خواستگارش آمد تا با او ازدواج کند و بعد از جنجال ها و مخالفت های زیاد که پروانه برای مخالفت با این ازدواج داشت باعث کردید تا برای قبول کردن این ازدواج لت و کوب شود، مخالفت ها و جنجال های پروانه نتیجه نداد، تا این که پروانه به پسر عمه پدرش نامزد شد. از او درباره روابط اش در دوران نامزدیش با نامزدش پرسیدم گفت، در مدت چهار سال نامزدیام خانواده ام منتظر خوب شدن روابط بین من و نامزدم بود؛ ولی روابط ما بدتر از قبل شد، در این چهار سال هر وقتی نامزدم به دیدنم می آمد به کنارش نمی رفتم احوال پرسی و پذیرای ازش نمی کردم، خوب یادم است حتی با پدر و مادرش سلام هم نکردم.
پروانه معتقد بود که مبازره وی نه تنها با خانواده اش بلکه با جامعه سنتی و مردمی ست که ازدواج با شناخت و میل شخص را گناه و بدون شناخت را با شعار خانه داری را قبول دارند. برهم خوردن نامزدی یک دختر در جامعه سنتی که پروانه و هزاران دختر همسان پروانه در آن زندگی می کنند باعث می شود دیگر فرصت ازدواج را بدست نیاورد یا هم با افراد ازدواج خواهد کرد که چند برابر شان سن دارد و خانمش فوت کرده یا طلاق گرفته و دارای چند فرزند است، این ترس باعث گردید که خانواده پروانه مخالفت وی را در دوران نامزدیش نادیده بگیرد و بعد از چهار سال نامزد ماندن پروانه با پسر عمه پدرش ازدواج کرد، فقط یک هفته در خانه شوهر ماند و بعد دو بار با زهر قصد خودکشی کرد که فامیل شوهر وی را به شفاخانه انتقال دادند و معده پروانه را شستن تا وی را از مرگ نجات دهند، پروانه زمانی که دید خودکشی اش نتیجه ندارد خانه شوهر را ترک کرد و به خانهی پدر آمد ؛ اما فامیل شوهرش و پدرش وی را مجبور کرد تا دوباره به خانه شوهرش برگردد، برگشت دوباره پروانه به خانه شوهرش باعث شد روابط وی با شوهر و خانواده شوهرش بدتر از قبل گردد. وقتی که بیشتر از چهار ماه از بازگشت دوباره پروانه به خانه شوهر نگذاشته بود که به رسم و رواج مردم منطقه شان به خانه پدر پا وازی آمد و به تصمیم خودش دیگر به خانه شوهرش بازنگشت مدت شش سال در خانه پدرش ماند دیگر شوهر و خانواده شوهرش به دنبال وی برای بردنش نیامدند،در این مدت شش سال شوهر برای کار به خارج از افغانستان رفت و سرنوشت پروانه نا معلوم ماند.
پروانه: زمانی که به خانه پدرم آمدم دیگر حاضر نبودم که خانه خسروم باز کردم هر روز به پدر و مادرم جنگ و دعوا می کردم، وقتی پدر و مادرم فهمید دیگر مرا برای رفتن قانع کرده نمی توانند به حال خودم ماندن و چیزی نگفتند.
پدر پروانه بعد شش سال از خانه شوهرش خواست یا وی را خانه شان ببرد یا طلاقش را بدهد، پدرشوهر پروانه ازطرف خودش پروانه را طلاق داد، وقتی که طلاق وی را به محکمه بردند محکمه طلاق را قبول نکرد و گفته بود که باید شوهرش پروانه را طلاق بدهد در غیر آن صورت طلاقش قبول نیست، شوهر پروانه به فامیل خود و پروانه گفته بود که پروانه را طلاق نمی دهد، پروانه قصه طلاق اش را چنین روایت می کند:” من بعد از پا وازی دیگر به خانه شان برنگشتم پدر و مادرم با من زیاد گپ زدند و جنجال کردند؛ اما من دیگر حاضر نبودم به آنجا بیروم، بعد شش سال پدر شوهرم مرا از سوی خودش بدون اطلاع شوهرم طلاق داد و محکمه آن را قبول نکرد و شوهرم راضی به طلاق من نشد مسئله طلاقم ده، یازده سال را دربر گرفت شوهرم حاضر نبود که مرا طلاق دهد، در مدت ده، یازده سال من زندگی نکردم این سال ها از سال عمرم برایم به غیر از جنجال و غم چیزی دیگر نداشت و هیچ گاه خوشی را تجربه نکردم و با وجود بی سودا بودن خودم و پدرم مراحل طلاقم سخت تر بود من با خودم تعهد کردم هرگز اسیر این ازدواج اجباری نخواهم ماند”
زمانی که پروانه پرونده طلاقش در دست با پدر پشت در ها محکمه در غزنی و کابل می گذشت، شوهرش با دختری دیگر از قریه خودشان ازدواج کرد بدون این که مسئله طلاقش با پروانه را به اتمام برساند.
بعد سقوط نظام جمهوریت در افغانستان پروانه بخاطر پرونده طلاقش به طالبان مراجعه نمود و بلاخره بعد دوازده سال زندگی ناموفق از شوهرش طلاق گرفت.
وقتی از پروانه پرسیدم بعد از گرفت طلاق زندگی خودت و شوهر سابق ات چگونه است گفت خانه شوهر سابقم و پدرم در کنار هم است و حالا او یک دختر دارد و با خانمش در کنار خانواده پدرم زندگی می کند و خودم قرار است با مرد ازدواج کنم که چهار فرزند دارد و خانمش فوت کرده است.
لیلا رضایی