نیمی از قربانیان خشونت خانه‌گی با مهاجمان خود در حال زندگی هستند.

مرکز تحقیقات جرایم انگلیس طی یک تحقیق دریافته است که نیمی از قربانیان خشونت خانه گی با مهاجمان خود در حال زندگی هستند(مک گوایک،۸۸:۱۳۹۴).
در حالی که شاید بتوان گفت در افغانستان بالاتر از ۹۵ درصد قربانیان این خشونت ها در حال ادامه زندگی با اعضای خشونت‌گر خانواده خود هستند.
در جامعه سنتی افراد، زنان را به عنوان افراد منفعل و درمانده قلمداد می کنند که خشونت تکراری انگیزه شان را برای واکنش از میان برده و قادر نیستند تا کاری برای وضعیت خود انجام دهند.

روایت زنده گی نگار با شوهر معتاداش بیانگر تحمل خشونت های چندین ساله او و نمونه ی از زندگی زنان دیگر در افغانستان است.

نگار بیست و پنج سال پیش با صد ها آرزو با پسر کاکایش ازدواج میکند، زندگی مشترک آنها به خوبی می گذشت تا اینکه شوهر نگار برای کار به ایران می رود و در آنجا به مواد مخدر معتاد می شود.
شوهر معتاد نگار بارها او و فرزندانش را بخاطر پول خرید مواد مخدر لت و کوب کرده است نگار می گوید حتا با تیشه و چندین بار با چاقو بالای او حمله کرده است.
«بارها من و فرزندانم را از خانه کشیده است اما ما تحمل می کردیم و پس به خانه خود برمی گشتیم»

از او در مورد اینکه چرا از شوهر اش بخاطر خشونت و لت و کوب شکایت نکرده و به ادارات امنیتی نرفته است؟
گفت ما در جامعه و خانواده به گونه ی تربیه و بزرگ شده ایم که شکایت در اداره پولیس و یا دیگر ادارات دولتی برای ما ننگ است و زنی که حرف و مسایل خانواده‌گی اش به حوزه و ادارات دولتی برسد از دید مردم ما کار بسیار بد است.

در باره طلاق از او پرسیدم که آیا کدام وقتی به طلاق از شوهر معتاد اش فکر کرده است؟
او می گوید، زیاد فکر کرده ام اما جامعه و خانواده ما چنین چیزی را نمیپذیرند، اگر من طلاق می گرفتم اول اینکه این اجازه را به من نمیدادند و دوم روابط خانوادهگی ما خراب میشد.
نگار اضافه کرد «در جامعه و از دید مردم، زن باید مسول زندگی برباد رفته خود و شوهر معتاد اش باشد و با هر نوع بدبختی و خشونت بسازد»

نگار می گوید سقف خانه ها پوشیده است و هیچ کسی به جز زنان که شوهر شان معتاد است مرا درک کرده نمی توانند چون درد و رنج که ما می‌کشیم و هر لحظه ما با هزار بدبختی سپری می شود به زبان گفته نمی شود.

نگار وقتی در باره ی شوهر معتاد اش حرف میزد بغض گلویش را گرفته بود و با چشم پر اشک ادامه داد:
«شوهرم خودش چندین بار گریه کرده و می گوید من نمی توانم خودم را نجات بدهم، ما همیشه تنها زندگی کردیم هیچ وقت نشد که شوهرم به فرزندان ام محبت پدری بدهد، یک سال، دو سال از خانه دور بود وقتی بعد از چندین ماه به خانه امده پسر کوچکم را نمیشناخت»

نگار بارها کوشش کرد شوهراش را تداوی کند او می گوید وقتی کمی پول پیش ما بود در چندین شفاخانه شخصی او را بستری کردیم و همچنان در شفاخانه های دولتی جنگلگ در کابل بستر کردیم اما او اعتیاد را ترک نکرد چرا که به گفته خودش وقتی به این عمل گرفتار شدی راه نجات نداری.

نگار چهل و سه ساله مادر چهار فرزند پسر است.او می گوید؛ هفده سال در ادارات مختلف کار کرده و خرچ و مصارف زندگی را خودش به تنهایی پیدا کرده است فرزندان اش را به مکتب، درس و تحصیل تشویق کرده و نگذاشت اعتیاد پدر بالای فرزندانش تاثیر بگذارد.
پسر بزرگ نگار ۱۹ سال اش است او در یکی از دانشگاه ها در رشته طبی درس میخواند و نصف روز در شفاخانه کار میکند.

نگار می گوید تنها من نیستم که در افغانستان با این درد و رنج زندگی میکنم زن های دیگر استند که روز و روزگار شان از من بدتر است.

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *