زنان در کشوری جنگ‌زده افغانستان به اشکال مختلف قربانی شده است.

از ازدواج اجباری گرفته تا بد دادن، قتل‌های مرموز، زندانی شدن در اتاق‌های تاریک، بیوه شدن و حتی تحمل کردن تنهای بعد از مرگ شوهر؛ که گاه به اجبار و گاه به خواسته‌ی خود، انجام می‌شود، که این خواسته، مربوط به شهامت و وفاداری زن‌ها می‌شود.
شمیلا حسینی جز زنان است که شوهرش به مدت یازده سال تنهایش گذاشته، و هیچ احوالی از وی و فرزندانش نگرفته است.
و این خانم توانا همواره در تقلای پیدا کردن یک لقمه نان؛ شب و روزی سختی را در کابل، کنج اتاق های تاریک نم‌دار سپری کرده است.

خانم شمیلا «حسینی» از دیار سنایی غزنوی «غزنی» ولسوالی قره باغ می‌باشد، تک دختری خانواه‌ی،خود بود که هیچ خواهر و برادری نداشت. بیست و دو ساله بود که خواستگار‌های زیادی داشت، اما کاکای کلانش او را به اجبار و نفوذ که بالای پدرش داشت به نکاح پسر هژده ساله‌ی خود در می‌آورد. و می‌گوید: « بعد مرگ‌ پدرت، زمین‌های میراثی نباید به دست بیگانه‌ی بی‌افتد تو مجبور و مکلف استی که با «ظاهر» ازدواج کنی فرقی نمی‌کند که از تو چهار سال خورد است.»

شمیلا گفت: «من و ظاهر به اجبار و بدون رضایت هم ازدواج کردیم، پنج سال از ازدواج ما گذشت اما هیچ علاقه‌ی به هم نداشتیم،
زندگی‌ام سیاه شده بود هیچ رنگی نداشت نسبت به همه‌ چیز بی‌علاقه شده بودم. ظاهر خیلی بیکاره و تنبل بود، هیچ کار نمی‌کرد و اگر هم می‌کرد، من پولش را به چشم نمی‌دیدم، همواره در فکر خوشگذرانی بود. روز‌ها گم بود و شب‌ها در اتاقی تنها می‌خوابید که یک شب متوجه شدم، ظاهر با گوشی همرای یک خانم گپ می‌زد، همان بود که فهمیدم شوهرم با زنان زیادی در رابطه است و پنهان از من و همه، با آنها می‌بیند و گپ می‌زند.
تا این‌که خُسرم به این‌ کارش پی‌برد و تصمیم گرفت به پاکستان برویم.

در پاکستان شوهرم کمی تغیر کرد صفا و صمیمیت ایجاد شد، در آنجا هم خیلی مشقت‌ها را تحمل کردم، هر کار که کمی درآمد می‌داشت از قبیل دکان‌داری، قالین‌بافی، گلیم‌بافی، انجام دادم. و ما نزده سال تمام در پاکستان بودیم. ثمره‌ی ازدواج ما چهار فرزند شد. خیلی خوش‌حال بودم که شوهرم کاملا تغیر کرده و اعتمادم بالایش کامل شده بود.

بعد آوازه شد که اوضاع کشور خود ما خوب شده است، دوباره به سرزمینِ مادری خود عودت کردیم. و در کابل زندگی را آغاز کردیم.

یکسال نگذشته بود که رفتار‌های شوهرم تغیر کرد، دست به هیچ کاری نمی‌زد در اوایل روز‌ها گم بود و بعد هفته‌ی یکبار خانه میآمد و تا این‌که غیب‌اش زد و حالا هیچ خبری از او ندارم که مُرده است یا زنده!»
پرسیدم آیا شوهری تان اعتیاد به مواد مخدر داشت؟
گفت: «هر کس عمل‌های مختلف دارد، کاش ظاهر معتاد مواد مخدر بود، دلم جمع بود و می‌گفتم که زیر پل سوخته است و معتاد است، اما او عمل «لُنده‌باز» و «چشم‌چرانی» را داشت، همین راست است که خوی انسان تغیر نمی‌کند.»

شمیلا حسینی چهار فرزند دختر دارد که برای‌شان هم پدر و هم مادر است. هیچ یک از اولادهایش بخاطر وضعیت بد اقتصادی درس نخوانده، و حالا در کنج خانه کارهای صنایع دستی، مانند: خامک‌، گلدوزی، و بافت را انجام می‌دهد.

پس از غایب شدن شوهرش‌ کار‌های شاقه‌ی زیادی انجام داده، روز و شب نداشته دخترانش خامک دوزی می‌کرد و هم برای عده‌ی کثیری از بانوان زمینه‌ی کار فراهم کرده و شال هزارگی کرایه می‌داد، همه‌ی لباس‌ها را جمع کرده و یک دکان باز کرده است.

در نخست فروش خوبی نداشت تا این‌که روی هم رفته، بازارش رونق گرفت، سودی خوبی از لباس‌های دست‌دوزی اخذ می‌نمود و هم‌ به خارج از کشور صادر می‌کرد.
در کل روزگارش قبل از حکومت به رسمیت نشناخته طالبان خوب شده بود و دکان‌داری اش مفاد زیادی داشت.

خانم حسینی افزود: «روزی که کابل سقوط کرد، در دکان بودم و هیچ جای نرفتم همه دکان‌های شان را بسته کردند، اما من تنها منبع رزق و روزی‌ام را تنها نگذاشتم. دکان را قفل نکردم بعد روز به روز درآمدم کم و کمتر شد تا این‌که به صفر رسید و حالا در جریان یک ما خرید و فروش، در اخیر باقی، می‌مانم.
قبل از طالبان ماهانه هشت هزار کرایه می‌دادم و حالا دوازده هزار شده است، طالبان مالیات زیادی از ما می‌گیرد.

هر روز با اطلاعیه‌ی جدید طالبان روبرو می‌شوم و در هفته دو بار افراد امر به معروف طالبان، به دکان می‌آید و برایم هشدار ‌های زیادی می‌دهد، که اگر از دکان بیرون شوی یا کدام مرد در دکان‌ات دیدیم؛ در همان ثانیه «مهرلاک» می‌کنیم.
خیلی دندان روی جگر گذاشتم، و از دست طالبان به بینی رسیده ام، چند بار تصمیم گرفتم تمام اجناس را فروخته و دکان را بسته کنم اما وقتی به روزهای نخست زندگی فلاکت بار خود فکر می‌کنم؛ پیشیمان می‌‌شوم.»

حالا شمیلا با وجود مفاد کم، با صبر و قامت استوار، به دکان داری اش ادامه می‌دهد.
او نمونه‌ی بارزی از زنان مبارز افغانستان است که همواره در برابر ظلم و بی‌عدالتی ایستاده و نمی‌گذارند که زیر سلطه‌ی مردسالاری، زن‌ستیزی و صدها جرم و جنایت دیگر بروند.

کمتر زنانی در افغانستان شغلی دکان داری دارد و آن‌عده زنان که دکان دارد؛ مردمان سنتی و عقب‌گرا، به دیده‌ی حقارت بسوی شان می‌نگرد و برایشان اهمیت نمی‌دهند.

پیام خانم شمیلا برای دیگر زنان این است که در این وضعیت به جای نشستن در خانه و پنهان شدن از طالب، بیایند و کار‌های صنایع دستی کرایه ببرند. حداقل دست‌اش بسوی کسی دراز نمی‌ماند.

و از طالبان می‌خواهد که هر روز به دکان‌های زنان نرود؛ و بگذارد زنان در فضای آزاد شغل و کسبه خود را پیش ببرند. هم‌چنان مالیه را کاهش بدهد تا ما به شغل خود ادامه داده بتوانیم.

“علی‌زاده”

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *