زمانیکه طالبان با نیروهای حکومت پیشین در ولایت غزنی می جنگیدند، شوهرم کشته شد، او افسر پولیس بود و برای اینکه غزنی را طالبان گرفته نتواند در صف پولیس استقامت کرد و جنگید و روزی خبر کشته شدن اش را به من دادند.
صدیقه( نام مستعار) خانم ۳۶ ساله که در ولایت غزنی و صاحب یک فرزند است.
او از سرنوشت تلخ خود میگوید که بعد از آمدن طالبان و با از دست دادن یگانه حامی اش که شوهرش بود غم زن بودن در افغانستان را به دوش کشیده است.
سیمون دوبوار( Simone de Beauvoir) در سال 1949 در کتاب مشهور خود بنام جنس دوم این سوال را مطرح کرد ” زن چیست” او بر این باور بود که زن چیزی نیست جز نتیجه و محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی، به عقیده او زن از تولد زن زاده نمی شود بلکه تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی است که به زن تبدیل میگردد.
بیشتر از چهار دهه جنگ در افغانستان ویرانی، معیوبیت و کشته شدن هزاران انسان، و همچنان بی سرپرست شدن هزاران زن و کودک، از بین رفتن نظم و ثبات روآنی جامعه و قوی تر شدن خشونت های ساختاری و فقر مضاعف را به بار نشانده است.
این گزارش به روایت زنی، پرداخته شده که از جنگ و فرهنگ زن ستیزی متاثر شده است.
صدیقه ۳۶ سال سن دارد و در ولایت غزنی بدنیا آمده، او درسن۲۵ سالگی با احمد شعیب( نام مستعار) که افسر پلیس بود ازدواج کرد، صاحب یک فرزند بود که شوهرش را در جنگ با طالبان در ولایت غزنی از دست داده است.
صدیقه می گوید، وقتی طالبان غزنی را تصرف کردند، من مجبور شدم به خاطر مشکلات اقتصادی و خانوادگی، با مردی ۶۲ ساله ازدواج کنم، اما روز به روز با شرایط دشوار روبرو هستم. گاهی فکر میکنم باید از دنیا خدا حافظی کنم.
وی گفت،” بعد از کشته شدن شوهرم خانه پدرم رفتم، پدرم سال خورده است و یک برادر دارم که او خورد سال است و مادرم فوت کرده خواهر و برادرانم پیش مادر اندرم زندگی می کنند، زندگی ام روز به روز با مشکلات زیادی مواجه شد. بالاخره بعد از یک سال با مردی، نادر( نام مستعار) که ۶۲ سال سن داشت دوباره ازدواج کردم.”
صدیقه می گوید صاحب یک فرزند دیگر شدم، شوهر دوم ام بخاطر که سن و سال از او گذشته بود همیشه مریض بود بعد از یک مریضی سخت فلج شد.
پسران شوهر دوم ام از پدر خود سرپرستی کردند، فرزند ام را هم از من گرفتند.
به گفته صدیقه، پسران شوهرش که از مادری دیگر بودند، وی را بیرون میکند. وی ناچار دوباره به خانه پدرش میرود اما پدرش از دنیا رفته است.
صدیقه میگوید زمانیکه با شوهر اولم زندگی میکردم زندگی خوبی داشتیم و درآمد که شوهرم داشت زندگی ما را به خوبی کفایت میکرد و من خودم از طریق دست بافی و خامک دوزی نیز کمی در خرج خانه سهم میگرفتم میخواستیم یک خانه بخریم اما همه چیز تغییر کرد.
صدیقه میگوید حالا با دوخت و خامک دوزی خرچ خود و یک پسرم را پیدا میکنم، به مشکل میتوانم مشتری خامک دوزی و دست بافت پیدا کنم، پیش از طالب مشتریانم خوب بودند و همچنان کرایه را که از یک بافت و خامک خود میگرفتم حق زحمتم را میکرد اما حالا مردم پول نان خود را در افغانستان ندارد چه برسد به پول بافت و خامک.
او گفت، از یک طرف مشکلات اقتصادی و از سوی حرف های مردم که یک زن بی سرپرست ام و از دو شوهر اقبالی ندارم،دید بد بعضیها و حتا کم شدن رفت و آمد بعضی از نزدیکانم تلخی این زندگی را چند برابر کرده است.
در افغانستان هزاران روایت های نا گفته و بی درمان وجود دارد که با روی کار آمدن گروه طالبان وضعیت زندگی این قشری از جامعه بیشتر شکننده و آسیب پذیر شده است.
شکیلا گلستانی