Photo: social media

پیروزی روزگار بر تلاش زنی مجادله‌گر: روایت خانمی است که از جوانی تا پیری برای بدست آوردن مصارف خانواده اش تلاش کرده، گاهی پیروز شده و گاهی در نیمه راه شکست خورده اما در آخرین روزهای عمرش با شکست سخت روبرو شده است.

همت و شهامت زنان افغانستان کمتر از هیچ مردی نیست، زنان که در جنگ های اخیر شوهران شان را از دست دادند. برای پیدا کردن لقمه نان حلال، مانند یک مرد می رزمیدند. آنان که در مقابل ظلم ایستادند و برای بی عدالتی صدا بلند کردند.

اما امروز، طالبان نه تنها آن ها را از اساسی ترین حقوق شان محروم کردند، بلکه باعث شده است که زنان بی سرپرست و کارگر از گرسنگی بمیرند.

معصومه( اسم مستعار) قبلا کراچی داشته، او روزها در کوچه های کابل پیاز و‌کچالو می فروخته است.

رسانه فرخنده – معصومه زن شصت ساله‌ای که سرپرست خانواده” بیوه” است. او سال ها برای مهیا کردن نان حلال برای چهار فرزند (دخترش) کارگری کرده است.

وی از ولسوالی فرزه ی ولایت کابل است.

به گفته معصومه، سال ها قبل شوهرش را در جنگ های داخلی از دست داده و بعد از آن خودش برای فرزندانش هم نقش پدر را داشته و هم نقش مادری را ایفا کرده است. او سالها دغدغه‌ای فراهم نمود مخارج زندگی را داشته، اما اکنون با سخت ترین شرایط زندگی روبرو شده است. او توانسته از دل پرماجراترین روزها زندگی عبور کند و دخترانش را با سختی‌های عظیم بزرگ کند اما حالا خود درمانده‌تر از پیش شده است.

وی بیاد می‌آورد، زمانیکه نتوانست مصارف چهار دخترش را در ولسوالی فرزه کابل فراهم کند، به شهر کابل میرود تا تامین نان و آب دخترانش را از آنجا نماید.

وی بعد از سرگردانی‌های بسیار برای پیدا کردن وظیفه توانسته بود که در سیلوی مرکز صاحب وظیفه شود. معاش پنج‌هزار افغانی و روزانه سه نان، وی را قانع ساخته بود که با این شرایط خودش را عیار نماید.

او هم چنان می گوید: از روزگارم راضی بودم کار میکردم و در کنار فرزندانم خوشحال بودم اما بعد از اینکه سیلوی مرکزی تولیدات اش کم شد من را از وظیفه اخراج کردند. دوباره من بودم دنیایی از درد! وی می گوید یافتن کار برای کساینکه بی سواد است بسیار دشوار است.

او همچنان بعد از بیکار از سیلوی مرکزی، بسیاری از شفاخانه ها و کلینیک ها را به دنبال کار گشته، و گاهی به عنوان صفا کار در آن مکانها استخدام شده و با پاک کاری و صفا کاری زندگی اش را می‌گذرانده‌ است.

معصومه می گوید، بخاطر کهولت سن و ناتوانی درکار، بازهم از کار بیکار شدم اما هرگز تسلیم نشدم و برای اینکه دستم اش پیش کسی دراز نباشد، رفتم به سرایداری گفتن که کراچی‌ای را به من کرایه دهد تا کار کنم.

او گفت، روزانه یک بوجی پیاز و یک بوجی کچالو می خریدم و تا شب در کوچه های کابل به فروش می رساندم.

این داستان ادامه داشت، تا اینکه طالبان قدرت را به دست گرفت و زنان را از اجتماع حذف کردند. اما این تغییر نظام، داستان زندگی معصومه را به جهنمی تبدیل ساخته که وی نمی‌تواند از آن بیرون شود.

او که از سخنانش درد می بارد گفت”: دیگر نمی توانم بیرون از خانه کار کنم، بار ها از طرف طالبان مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. به من می‌گوید، تو زن هستی و باید در خانه باشی، هر قدر می‌گویم که من سرپرست یک فامیل هستم اگر کار نکنم از گرسنگی می‌میریم اما طالبان کسانی نیستند که مردم را درک کند”.

معصومه از اینکه دخترانش را به مکتب فرستاده نتوانسته، سخت متآسف است، می‌گوید به خاطر مشکلات و وضعیت اقتصادی دخترانم را از حقوق شان محروم کردم و این احساس هیچ وقت مرا در آرامش نمی‌گذارد. آنها باید درس می خواندند تا زندگی شان، شبیه زندگی نمی‌بود.

وی می گوید به خاطر وضعیت بد اقتصادی و اجتماعی دخترانم را در اولین خواستگار شان، به شوهر دادم. دو دختر کلانم، وضعیت زندگی شان بهتر است و شوهران شان می تواند مخارج و مصارف شان را تهیه کند اما او نگران دو دختری دیگری است که وضعیت بدی اقتصادی دارد.

او می گوید” چون بعد از ازدواج دخترانم تنها ماندم با یکی از دخترانم زندگی می کنم و پیش از طالبان من با نواسه ام کراچی داشتیم و کچالو و پیاز می فروختم، اما اکنون که سن من بالا رفته است زندگی بیشتر سخت شده است. دیگر نه طالبان اجازه‌ای کار به من میدهد و نه من می‌توانم دست دختر فقیرم را بگیرم، طالبان باعث می شود که زنان بیوه از گرسنگی بمیرد و به جرم زن بودن نتواند در بیرون از خانه کار کند”.

داستان معصومه، داستان صد ها زن دیگری است که منحیث سرپرست برای فامیل اش در بیرون از خانه کار میکرد، اما امروز طالبان به آنان اجازه ی کار و فعالیت را نمی دهد.

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *