حسنیه یکی از قربانیان کورس کاج

اعتراضات و‌نگرانی جهان از نسل کشی هزاره‌ها در حالی رونق یافته است که این نسل به طور سیستماتیک از جامعه‌ای افغانستان حذف و بارها جوانان و‌ نوجوانان هزاره در مکاتب، مراکز آموزشی، مساجد، اعتراف اعتراضات مدنی و موترهای لینی مورد حملات تروریستی قرار گرفتند.
انفجارهای مرگبار در مناطق هزاره جات، جان صدها تن را گرفته و ده‌ها خانواده را به خاک و‌خون کشاندند.

رسانه فرخنده: روایت یکی از قربانیان این حادثه( جسم تیکه تیکه شده‌ای خواهرم را در اینجا میگذارم و میروم)

«حسنیه بخاطر مشکل اقتصادی همیشه پیاده میرفت اما روز جمعه بخاطر که ناوقت شده بود برایش گفتم د موتر برو
همان روز رفتن اش شد و آمدن اش نه»

حسنیه دختر آرامی بود، در زمان طفولیت با من خیلی نزدیک بود برایم نامه می نوشت و همرایم درد دل میکرد. زینب اعظیمی خواهر حسنیه اعظیمی، یکی از دانش آموزان قربانی انفجار در آموزشگاه کاج در دشت برچی کابل،
از دست دادن خواهرش و اینکه چگونه دختران دانش آموز هزاره در افغانستان بخاطر درس و تحصیل سلاخی شدند را در دیار مهاجرت بازگو میکند.

«روزی انفجار، روز جمعه بود ما شب جمعه با حسنیه یکجا خانه خواهر بزرگترم رفته بودیم
آن روز حسنیه از خواب کمی ناوقت تر بیدار شد، تقریبا شش و پانزده دقیقه امتحان شان شروع میشد اما حسنیه شش و ده دقیقه بود که تازه بیدار شده بود
برایش گفتم هیچ امروز نرود ناوقت هم شده و به امتحان نخواهد رسید
اما برایم گفت نخیر باید بروم، میروم و خود را تا ساعت شش و نیم حتمن به کورس میرسانم حرفی برایش نه نگفتم، فقط گفتم امروز را در موتر برو گفت درست است.
حسینه بخاطر مشکل اقتصادی که داشتیم همیشه پیاده می رفت تا در خرچ و مصرف اش صرفه جویی کند.
من با خواهر بزرگم صبحانه را خوردیم و آهسته آهسته من هم روانه خانه شدم در راه برگشت به خانه گفتم پول برق را هم بدهم
داخل دوکان شدم که دوکان دار با مشتری می گفت در برچی انفجار شده است
من نگران شدم و پرسیدم کجا انفجار شده گفتند کورس کاج با صدای بلند گفتم خواهرم در انجا درس میخواند
به شماره حسنیه زنگ زدم اما جواب نداد
دویده دویده رفتم به کورس اما آنجا هیچ کسی نبود همه کشته و زخمی ها را از کورس بیرون کرده بودند، و ساختمان اش به ویرانه ی تبدیل شده بود.

بخاطر حسنیه چندین شفاخانه رفتیم اما طالبان با بسیار خونسردی و پوزخند برای ما اجازه نمیداد داخل شفاخانه ها برویم و حسنیه را جستجو کنیم
با کاکایم یکجا طیب عدلی رفتیم انجا نبود، شفاخانه استقلال، میخواستیم شفاخانه امیرجنسی برویم در راه بودیم که خواهر بزرگم برایم زنگ زد و گفت بیاید حسنیه جان شهید شده و در شفاخانه محمد علی جناح است
آمدیم در شفاخانه و جنازه را تسلیم گرفتیم.
حسنیه نوزده بهارش تازه شروع شده بود او را همه دوست داشت
حسنیه همیشه کوشش میکرد در مصارف اش صرفه جویی کند و برای پدر و مادرم زیاد زحمت ندهد.

«حسنیه داخل پلاستیک بزرگ بود وقتی رویش را باز کردم حسنیه بود، مثل که در خواب عمیق باشد.
کاکایم و زن اش و دیگر خانم ها جمع شدند تا حسنیه را غسل بدهند
وقتی در مسجد، جسد بی جان حسنیه را شستشو میدادیم
دیدم که چره مواد انفجاری در طرف چپ اش اصابت کرده است،
گردن اش زخمی عمیق داشت مانند اینکه با تبر زده باشی
بازویش شکسته بود و تیکه و پارچه چوپ چوکی در بغل اش فرورفته بود
تمام چوب های خورد و ریزه را از بدن اش کشیدیم،
چره که پشت سرش اصابت کرده بود گوشت بدن اش را جدا کرده بود(کنده بود) موهایش تمام سوخته بود»

« وی را غسل دادیم، کفن کردیم و به جاغوری پیش پدر و مادرم بردیم تا دفن شود.
حسنیه مدت کوتاهی بود از جاغوری پیش ما (خواهرانش) آمده بود، اخرین دختر و کوچک خانه بود.
وقتی از طریق خبرها در تلویزیون آگاه شد که دختران هم اجازه دارند امتحان کانکور را سپری کنند تصمیم گرفت کورس برود و برای امتحان آماده گی بگیرد.
روزانه کورس می رفت، بعد از چندین روز روز جمعه امتحان آزمایشی را سپری کرد نمره خوبی گرفت و برایم گفت من در ۲۶۱ نمره در ادبیات کامیاب شدم
خیلی خوشحال شده بود، برایش گفتم بسیار عالی با وجود که میگفتی من امادگی ندارم اما بازهم نتیجه خوب گرفتی موفق باشی.
این دومین امتحان آمادگی بود که حسنیه میخواست اشتراک کند
برایم گفت در این امتحان میروم که رشته بندی شود و من انتخاب هایم را تنظیم کنم رفت اما دیگر برنگشت»

زینب خواهر حسنیه در یکی از ادارات دولتی وظیفه داشت که بعد از سقوط نظام وظیفه اش را از دست داد، شوهر زینب در نیرو های امنیتی افغانستان بود که در جنگ های اخیر نیرو های امنیتی و طالبان از سرنوشت او که آیا زنده است یا کشته شده است هیچ خبری نیست، زینب با دختر هفت ساله اش حالا در دیار مهاجرت” پاکستان” دنبال زندگی بهتر در مکان امن است.

او می گوید؛
نمیدانم با رفتن و ترک کردن از مکان که تلخ ترین اتفاق زندگی برایم افتاده میتوانم همه چیز را فراموش کنم یا خیر؟

سهیلا گلستانی

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *