فرخنده: هوا آفتابی و نور آفتاب بدون عینک آفتابی، برای چشم آزار دهنده است. نزدیک کلبهی خاکی، که درست احاطه نشده و از گوشه و کنارش دود بالا میزند رسیدم، آهسته و آهسته نزدیک شدم و دروازهی چوبی که از فرط دود سیاه شده را دق الباب کردم، درب با صدای چوب” غژ غژ” باز شد، چند قدم جلوتر رفتم که سه تا خانم را در میان انبوه از دود دیده نشسته، دود خفقانآور بود.
اتاقی سه گوشهی بود که در یک گوشهاش، چوبهای از نوع بلوط و ارچه به صورت منظم چیده شده و در گوشهی دیگرش خانم میانسالی بود که از همه متفاوت بود، مصروف نان پختن است. لباس پراز دود، آرد و خمیر، برتن دارد و صورتاش نیز مثل روزگار زنان افغانستان سیاه و دارای چین وچروک زیادی است. دود زیادی فضایی اتاق را گرفته بود و از چشمانش اشک میآمد. گاهی با گوشهی چادرش چشمان خود را پاک میکند و گاهی طرف تنور دید میزند.
اسم اش بس گل است زن میان سال از ولسوالی ورس ولایت بامیان، وی سال هاست برای داشتن یک زندگی بهتر و تحصیل بهتر فرزندانش از ورس به کابل امده است، غافل از این که کابل روزگار اش هم چون تنور سوزان و هم چون دود تاریک می سازد.
او شش سال قبل شوهرش را در اثر مریضی کرونا از دست داد، به گفتهای خودش، همسر او سال ها با مرض قلب مقابله کرد و تحت تداوی قرار داشت، اما مرض کرونا را تحمل نتوانست و برای همیشه خانم و فزرندانش را تنها گذاشت.
بس گل می گوید شش سال می شود که نان وایی باز کرده و هر روز برای بیشتر از چهل خانواده نان پخته می کند.
او به بهترین نانوایی منطقهای خود معروف شده و همه روزه در وقت پختن نان مشتری هایش، سخت تلاش میکند تا نان مورد علاقهای آنها را بپزد، نان که نه بسوزد و نه خام بماند.
بس گل مس گوید:« بعضی روزها که نان اشتباهی از پیشم می سوز بعضی خانمها درک دارند حرف نمیزند اما بعضیها سرزنش میکند و گاهی پول نان سوخته شده را نمیدهند.»
او می گوید که مشکلات اقتصادی وی را مجبور به پختن نانی کرده است که با سوختن اش زندگی وی را نیز می سوزاند.
خانم بسگل، دست مزد هر نان را شش افغانی تعیین کرده و پولی را که از درآمد نان وایی بدست می آورد ۷۰۰ افغانی کرایه دکان و ۱۸۰۰ افغانی کرایه خانه اش پرداخت می کند. متباقی پول را چوب می خرد و اگر کمی هم برایش باقی ماند خرج و مصرف خانه اش را میگیرد.
وی می گوید که هفت نفر در فامیل بودیم و بعد از تسلط طالبان پسرم ایران رفت و یک دخترم ازدواج کرد. فعلا پنج نفر در فامیل زندگی میکنیم من و چهار دختر که همه از تحصیل باز مانده و بیکار در خانه هستند.
میگوید، نانوایی کار شاقهی است که هر کسی به آسانی انجام داده نمیتواند برعلاوهی مزد اندک و ناچیز، عوارض جانبی هم به همراه دارد که دود و گرمی تنور است.
بسگل گفت، « یک شانهام به شدت درد میکند از طرف، روز کرخت” بیحِس” است اما شبها درداش بیشتر میشود. سال گذشته هم همینقسم درد میکرد به داکتر مراجعه کردم، با تزریق چند پیچکاری دستم خوب شد، و امسال باز هم این درد به سراغم آمده است که از فرط درد شبها خواب از چشمم میپرد. چشمهایم ضعیف شده و همیشه آب از چشمم میرود. دود چوب در اوایل زیاد بالایم تاثیر داشت اما حالا با دود کنار آمدهام.»
فاطمه (مستعار) یکی از مشتری های خانم بسگل می گوید که “بسگل نان خوبی پخته می کند، و من از ساحهای بسیار دور نان خود را به اینجا می آورم.”
آن طرفتر دختری دیگری نشسته است وی نیز از مشتریان بسگل است میگوید که:«نان خاله بسگل حرف ندارد و خیلی زحمت میکشد تا برای ما نان خوبی بپزد، یک روز هم نانوایی خود را بسته نمیگذارد اما بعضی از نانواها هستن که هر وقت دلشان شد نانوایی خود را باز میکند، نشد نمیکند.»
خبازی” نانوایی” یکی از شغل های سنتی در کشور افغانستان است که صدها تن از زنان و مردان افغانستان مصروف پختن نان است و از آن درامد زایی می کند.
کبرا علیزاده