
فرخنده: در دل مهاجرت، در سایه رنجها و بیخانمانی، سلما با دستان خالی و قلبی پر از امید ایستاد. او نانوایی زنانهای را در پاکستان راهاندازی کرد تا نه تنها زندگی خود را بازسازی کند، بلکه درهای آگاهی و تحصیل را به روی دخترانش بگشاید. داستان او تنها یک داستان مادری نیست، بلکه روایتِ قلبی است که با تمام سختیها، به دنبال روشنی برای آیندهای بهتر میگردد.
زنان و دختران افغانستان، در طول تاریخ خود، داستانهایی دارند که فراتر از تصور بسیاری از مردم است. داستانهایی که در هرکدام از آنها سختیها، غمها و فداکاریهایی نهفته است که بسیاری از افراد توان مقابله با آنها را ندارند. این زنان، با وجود تمامی مشکلات، همچنان ایستادهاند و زندگی میکنند. یکی از این زنان، سلما است؛ مادری که برای آینده و خوشبختی فرزندانش از هیچ تلاشی دریغ نکرده است.
داستان زندگی سلما به سالهای ۱۳۷۲ هجری شمسی باز میگردد، زمانی که او در یکی از ولسوالیهای ولایت غزنی و در یک روستا با خانوادهاش زندگی میکرد. سلما در آن زمان دختر بزرگ خانواده بود و تنها یار و یاور مادرش، دو برادر و یک خواهرش شد. در آن روزگار، زندگی برای خانوادههای افغانستانستانهمیشه با چالشهای بسیاری روبرو بوده و برای سلما هم از این قاعده مستثنی نبود.
پدر سلما در سال ۱۳۷۲ درگذشت و پس از فوت او، زندگی خانواده به شدت تغییر کرد. سلما به همراه مادرش و سایر اعضای خانواده مجبور به زندگی در شرایط سختتری شدند. از آن زمان به بعد، سلما بیشتر از هر زمانی به کمک مادرش پرداخته و تلاش کرد تا شرایط را برای خانوادهاش بهتر کند.
یکی از دشواریهای بزرگ زندگی سلما در این دوران، تحقیرهایی بود که از طرف خانواده کاکایش میدیدند. کاکایشان همیشه آنها را یتیم و نانخور اضافی میدانست و آنها را مجبور میکرد که برای ادامه زندگی سختتر از همیشه کار کنند. این شرایط برای سلما و مادرش قابل تحمل نبود، به همین دلیل آنها تصمیم میگیرند که از خانواده کاکایش جدا شوند و زندگی جدیدی را آغاز کنند.
سلما که به شدت متعهد به بهبود وضعیت خانواده بود، با مادرش نزد بزرگ قریه رفتند و درخواست کردند که حق و حقوقشان را بگیرند و زندگی جداگانهای شروع کنند. پس از مدتها تلاش و پیگیری، سرانجام تصمیم گرفته شد که آنها زندگی مستقلی آغاز کنند.

پس از این تصمیم، سلما با تمام توان خود در کار و زندگی سختیهای بسیاری را پشت سر گذاشت. او از سنین کودکی در کنار مادرش در خانه مشغول به کار بود و در این مسیر مهارتهایی مانند پخت نان را آموخت. نانی که سلما میپخت به قدری خوشمزه و پرطرفدار بود که مردم از دور و نزدیک برای خرید آن به خانهاش میآمدند. این مهارت به او کمک کرد تا بتواند در تأمین هزینههای زندگی خانوادهاش سهم بزرگی ایفا کند.
سلما به زودی ازدواج کرد و زندگی جدیدی را با همسرش شروع کرد. شوهرش از همان روستا بود و آنها قبلاً همدیگر را میشناختند. سلما بعد از ازدواج نیز هیچگاه از کمک به مادرش دست برنداشت و به طور مداوم با او در تماس بود تا احوال مادر و خواهر و برادرش را جویا شود. در این دوران، سلما با چشمان پر از اشک از رنجهای مادرش میگفت.
یکی از بزرگترین مصیبتهایی که سلما با آن روبرو شد، فوت برادرش به دلیل بیماری سرطان بود. این حادثه دردناک برای مادرش ضربهای دیگر به زندگی سختشان بود. سلما و مادرش همچنان با این فقدان کنار آمدند و به زندگی ادامه دادند.
سلما صاحب شش فرزند بود و در کنار مسئولیتهای مادرانه خود، توانست خانوادهاش را اداره کند. زندگی به تدریج به وضعیت بهتری رسید و آنها تصمیم گرفتند به شهر غزنی مهاجرت کنند تا فرزندانشان بتوانند در محیطی بهتر تحصیل کنند. سلما به همراه همسرش تمام سختیها و مشکلات مهاجرت به شهر را پذیرفت تا فرزندانش به آیندهای روشنتر دست یابند.
سلما به ویژه برای دخترانش به شدت اهمیت قائل بود و به آنها همیشه توصیه میکرد که باید تحصیل کنند و از آینده خود غافل نشوند. او تجربه سختیهای خودش را از عدم تحصیل میدانست و نمیخواست که دخترانش به همان وضعیت دچار شوند. سلما میخواست که دخترانش به دور از محدودیتها و نگرشهای سنتی، بتوانند به تحصیلات عالی دست یابند.
بعد از مدتی، با روی کار آمدن طالبان، زندگی برای خانواده سلما به شدت تغییر کرد. طالبان ورود کردند و شرایط برای زنان به طور قابل توجهی سختتر شد. دختران سلما نمیتوانستند به راحتی تحصیل کنند و این مسئله برای مادرش به شدت دردناک بود. در این شرایط، سلما تصمیم گرفت که باید راهی برای فراهم کردن آیندهای بهتر برای دخترانش پیدا کند.
این تصمیم به مهاجرت به پاکستان انجامید. سلما به همراه خانوادهاش به اسلامآباد رفتند تا در این کشور شرایط بهتری برای تحصیل دخترانش فراهم کنند. در پاکستان، سلما نانوایی زنانهای راهاندازی کرد و از این طریق به تأمین مخارج زندگی پرداخت. دخترانش توانستند به تحصیل ادامه دهند و سلما همچنان برای آموزش و آگاهی فرزندانش تلاش میکند.
سلما در حال حاضر با نانواییاش در اسلامآباد زندگی خود را اداره میکند و به عنوان یک الگوی قوی برای دیگر زنان افغانستانستانشناخته میشود. او همچنان به تلاشهای خود ادامه میدهد تا زندگی بهتری برای خانوادهاش بسازد و برای آیندهای روشنتر برای دخترانش مبارزه کند.
گزارش: سهلا گلستانی