نیکبخت دختری که نان آور پنج‌نفر از اعضای فامیلش است دخترِ مصمم، قوی و آینده‌نگر بعد از به قدرت رسیدن طالبان، و بسته کردن دروازه دانش‌گاه‌ها خیلی وضعیت روحی خرابی داشته، همیشه با اعضای خانواده‌اش دعوا و جگر خونی های بیجا می‌کرد، که یک سال تمام در چهار دیواری خانه حبس بوده و نفس کشیدن برایش هر روز بیشتر و بیشتر دشوار می‌شد.

از آنجایی که خودش اولین اولاد خانواده بوده، نگذاشت که آن وضعیت خفقان‌آور ادامه پیدا کند؛ بر آن روز های تاریک و مایوس کننده فایق آید، تصمیم بر این گرفت که کاری را که در خورد سالی از خاله‌‌ی خود کم ‌و بیش آموخته بود ادامه بدهد، آن شغل خیاطی بود، با آشنایی که با خلیفه‌های خیاطی داشت توانست در کارخانه خیاطی تولیدی، صاحب وظیفه‌ی شود و خود را از صبح تا شام سرگرم کنند.

از ولایت زیبای بامیان، ولسوالی پنجاب می‌باشد؛ که حالا در برچی زندگی ‌می‌کند

بیست‌و یک سال از بهار عمرش گذشته، طی این‌سال‌ها پستی و بلندی زندگی را آزموده و در میان دود و انفجار زیست کرده است،

نیکبخت می‌گوید: خواهری دومی اش حادثه‌ی هولناک مکتب سیدالشهدا را در ۲۸ ثور سال ۱۴۰۰ تجربه کرده و تمام هم‌صنفی‌هایش شهید شده، که در آن میان خواهر نیکبخت جانِ سالم بدر برده، اما از لحاظ روانی وضعیت دشواری را بعد از انفجار تا حالا دارد، با اندک حادثه‌ی ضعف می‌کند و از هوش می‌رود.

نیکبخت بعد از به پایان رساندن مکتب، با سخت کوشی و تلاش پی هم توانسته در رشته مخابرات یا (کامیونیکشن) کامیاب شود، یک سال محصلی خود را در پوهنتون می‌گذراند. که با آمدن طالبان دانشگاه ها به روی عموم دختران بسته شد و همه‌ی دختران افغانستان در حالت بی‌سرنوشتی قرار دارند.

درحالی‌که اخم در ابرو‌های خود آورده بود، می‌‌گفت: وقتی گروه زن‌ستیز که بیست سال پیش هم‌چنان محدودیت‌های بی‌شمار بالای قشر اناث اعمال نموده بود، به صورت ناگهانی قدرت را گرفتند و داخل ارگ ریاست جمهوری شدند؛ حکومت تبعیض‌گرانه خود را اعلان کردند، حکومت که تا هنوز هیچ کشور به رسمیت نشناخته، در دانش‌گاه کابل پیش روی دانش‌کده هنر‌های زیبا قدم می‌زدم و با شنیدن سقوط در حالت سراسیمگی با پای پیاده طرف برچی حرکت کردم.

هم‌چنان افزود: دست و پاهایم می‌لرزید، طالب در ذهن من در جریان بیست سال مانند هیولای ترسیم شده بود؛ که فکر می‌کردم هر لحظه ممکن است بیاید و من را از بابت دانش‌گاه رفتنم سنگسار کند،
من هیچ دلیلِ نمی‌بینم که طالبان دختران را به مکتب و دانش‌گاه نمی‌ماند، حجاب ما مشکیل ندارد، در اصل چشم خود طالبان مشکل دارد. با منع درس و تعلیم بروی دختران بیست سال به عقب برگشتیم.

نیکبخت، بخاطر پول ناچیز و وضعیت دشوار اقتصادی، زندان‌خانگی را به جان خریده است، و بخاطر جریان کار؛ خلیفه‌های خیاطی، تعداد دخترانِ را که استخدام می‌کرد، تا مبادا طالب بفهمد که دختران هم خیاطی می‌کند و مصارف خانواده خود را تامین می‌کند.

می‌گوید: صبحگاه ها یک وقت معین را در نظر می‌گرفتیم همه داخل خیاطی می‌شدیم دروازه را بسته می‌کرد و نان چاشت خود را با خود می‌بردیم تا ختم روز کار می‌کردیم و بعد دروازه را باز می‌کرد و به سرعت نور محل را ترک می‌کردیم.

بارها شاهد بسته شدن خیاطی و کارش بوده است. تا اینکه حالا در شهرک حاجی نبی مکان نسبتا دوری برای کارِ خیاطی می‌رود. هفته دوهزار کارگر است و مصارف خانه را به سختی تامین می‌کند،

دختری قهرمان در کنار خیاطی حالا زبان انگلیسی را هم در یکی از آموزشگاه‌ها می‌خواند، که چند بار توسط طالبان بسته شده بود.
نیکبخت می‌گوید: انگیزه‌ی برای خواندن کتاب‌های بیرونی ندارد و هیچ امیدی ندارد اگر طالبان دروازه دانشگاه ها را باز کند و اجازه بدهد ما به دانشگاه برویم خیاطی را ترک کرده، دوباره قوی تر از قبل درس‌هایم را خواهم خواند.

پیام وی، به دخترانِ که مانند او از تحصیل به جا مانده این است که هر کار و هنری که یاد دارید، انکشاف بدهید و نگذارید که این حالت ناپایدار بالای روحیه تان تاثیر کند. اگر خیاطی یاد دارید بروید و در پی انکشاف‌اش باشید و همین‌طور قالین بافی، خامک‌دوزی و بافت؛
به جای این‌که به تاریکی لعنت بفرستیم، روی پاهای خود ایستاد شویم بهتر است.

خواست‌اش از طالبان این است که با سرنوشت جوانان دختر افغانستان بازی نکنید و بگذارید که جامعه به یک جامعه روشن‌فکر و تحصیل کرده مبدل شود‌.

کبرا “توانا”

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *